در حضور دوستان می پرست


این گواهی میدهم اندر الست

هرکه را دادند جام بی هشی


مست و لایعقل شدو از خود برست

دل ز بدو فطرتم از دست رفت


لاجرم اینجا نمی آید بدست

چون ندادم دل به دلداری نیم


لایق و همصحبت اهل نشست

توبه ی توهم چو زلف یار ماست


پای تا سر پرشکنج و پر شکست

چیست عقل و نفس ما؟لات و هبل


پس چرائی معترض بر بت پرست

هم عنان جبرئیل حضرت است


هرکه را توفیق بر فتراک بست

عاقلان را حوصله ی این لقمه نیست


بر نزاری شان ولی انکار هست

خویشتن بینان کوته دید را


نیست حد خود براندازان مست.